توی چشماش دو ماهی لرزان
زیر اون پلکهای مهتابیش
موج میزد توی نگاهش عشق
شکل دریا با موجهای آبیش
پوستش رنگ زرد گندمزار
زیر اون آفتاب ،سوخته بود
خواستم از «قشنگ»یهاش بگم
یکی انگار لبام و دوخته بود
خندهاش مثل آفتاب جنوب
گرم و با عشق و با حرارت بود
دین و دل باختن چه آسان شد
رفتن دل به یک اشارت بود
پشت یک حرف تازه مخفی بود
جمله را مثل آب میفهمید
فلسفه، «تائو،»، شعر ٫دنیا، مرگ
ساده مثلِ یه خواب میفهمید
با خیالم که همسفر میشد
دنیا رو جور دیگهای میدید
اشکهام و که شبیه دریا بود
از رو گونهَم سبک سبک میچید
از مجازی شدن گریزان بود
لابلای کتاب میخوابید
زیر من خط کشیده بود انگار
مثل یک آفتاب میتابید
زیر انگشتهای فلسفیاش
پوستم التهاب را حس کرد
در میان دو بازوی گرمش
بدنم اضطراب را حس کرد
و من از او به هیچ کوچیدم
مثل یک فاخته به سمت کُنار
مثل یک قطره سمت لکهی نور
که به ابر سیاه گفت:« ببار….»
پ.ن: این داستان ادامه دارد…
تائو ت چینگ: تائو به معنی راه و طریقت ، و کتاب مقدس چینیان است که منتسب به لائوزی حکیم میدانند، که ۶۰۰ سال قبل از میلاد مسیح میزیسته. این کتاب را با همین عنوان میتوانید در فیدیبو پیدا کنید.
کُنار: میوهی درخت سدر است که فاختهها در آن لانه میکنند.
هنوز نظری ثبت نشده